با پیامبر
به نام خدا
خوارترین مردم کسی است که مردم را خوار شمارد
به نام خدا
خوارترین مردم کسی است که مردم را خوار شمارد
به نام خدا
یاد روزایی که رو پشت بام فرهنگسرای غدیر آخر هر ماه برا رویت هلال اول ماه جمع می شدیم.
(خودم: تصویر1نشسته از چپ نفر سوم و تصویر 2 نفر دوم ایستاده از راست)
![]()
به نام خدا
مدیر چندتا نشریه بهم داد گفت هر چی بدردت می خورد استفاده کن اونایی که نمی خای بده کتابخانه بزرگسال. یکی از بچه ها که چهارم ابتدایی و پایه ثابت برنامه های کتابخانه گفت آقا اجازه اینا رو بدین من مرتب کنم .گفتم باشه مسئولیت اونا با تو.نشریات رو مرتب روی میز چیدمان کرد و بعد از دفتر مشقش یه برگه کند و با اون خط بامزش داخلش نوشت " توجه! اینجا محل مطالعه نشریات است ؛ این کارها را انجام بدهید: 1 بلند بلند نخانید 2 داخل مجله ها چیزی ننویسید" بعدم چارطرفش رو چسب زد و هنوز اون برگه روی میز هست دیدم چیز بامزه ای خودم خوشم اومد گذاشتم بمونه. اگه عکسش رو بگیرم حتما رو سایت می ذارم منتظر بمانید . . .
به نام خدا
دومین روزی که مربیان سرگرمی های فکری، تو کتابخانه فعالیتشان را شروع کردند یک ساعتی نگذشته بود که گفتن یکی از مهره های بازی پیلوس گم شده. همون لحظه فهمیدم کار یکی از بچه هاست. به سه نفرشون مشکوک بودم ولی خداییش روم نمی شد هیچ کدومشون رو متهم کنم که درست هم نبود. هر ترفندی بود زدم که غیر مستقیم به اونا بفهمونم که اگه مهره پیدا نشه این بازی چون ناقص شده دیگه بدرد نمی خوره و با ید بندازیمش دور خلاصه براشون سخنرانی کردم و . . . خلاصه اون روز خیلی کلافه شدم هنوز شروع نکرده شرمنده مرابیامون شدم.
ساعت 5بعد از ظهر بود که یکی از همون ناقلاهایی که مهره رو ورداشته بود و بهشم مشکوک بودم مهره رو پس آورد و ادعا کرد از تو پارک پیداش کرده.
به نام خدا
روزهایی که خستگی کار برایم زیاد می شود و خیلی سخت اونو تحمل می کنم به این فکر می کنم که خدا کنه شرایط روحیم و این خستگی خراب نکنه که یک وقت باعث بشه تو خدمت رسوندن به بچه های کتاب خانه خللی وارد بشه که خدا به ندای قلبم پاسخ می ده و دو تا ملک می فرسته و من رو از این حالت خستگی نجات می ده.
پنج شنبه بود که خیلی خسته بودم یکی از این فرشته ها اومد و چند تا کاغذ تا شده از جیبش دراورد و بهم نشون داد و گفت آقا نگاه کنین اینا کارتامه خوب که بهشون دقت کردم دیدم برگه های دفتر مشقشو برش زده و روی هر کدوم یه عنوان کارت شناسایی نوشته ؛ کارت پایان خدمت کارت سوخت .و یه کارت که از همه جالب تر بود من کارتش بود که با خودکار آبی همشو رنگ کرده بود و آخر روش نوشته بود من کارت.
واقعا از دیدن این صحنه خستگیم در رفت
راستی اون فرشته کلاس دوم ابتدایی