فرار از ناامیدی
به نام خدا
کلیپ تصویری و موزیکال بهرام رادان با عنوان "جیغ" تازه به دستم رسیده، چند بار نگاهش کردم، نقدای سایت های مختلف رو دربارش خوندم، با دوستان نقدش کردیم و خودم هم سرانجام به یه جمع بندی نصفه و نیمه رسیدم. بگذریم که چی گفته
می خام فقط یه چیز بدونم از این تیپ آدم ها،اینا دنبال چی اند از اینکه همه چیز رو سیاه و کبود نشون بدن. از اینکه با دین به مانند یک مخدر و یا یک زحمت بی نتیجه می نگرند. آخه اینا که از صدقه سر همین نظام و جمهوری اسلامی به هر نون و نوایی رسیدن، پس دیگه چی می خان از این حکومت و مردم، چرا عقده های روانی و مالی خولیایی خودشون رو به همه نسبت می دن، به چه جراتی؟؟چرا می خان افکار پوچ خودشون رو به همه یاد بدن مگه این همه پول و ثروت و شهرت و محبوبیتی که در سینمای جمهوری اسلامی کسب کردن کمه؟؟ پس اینا چی می خان؟؟
چرا به جای اینکه به مردم امید بدن، (کمکشون به بدبخت بیچاره ها تو سرشون بخوره) آونارو نامید از زندگی و عشق و محبت و سازندگی می کنند. انگار یه چیزی به آدم نهیب می زنه که مواظب خودتم باش که پول زیاد با همه همین کار رو می کنه!
یاد حکایت مارگیر و اژدها می افتم! انگار اون اژدها و مارگیر هردو خود همین آدم ها هستند. (در دو نقش همزمان ظاهر می شن)
زندگی و دنیا مملو از درد و رنج است و این قبول، اما ما برای وصل کردن آمدیم / نی برای فصل کردن آمدیم.
وقتی می توان با عصا راه رفت چرا سینه خیز برویم.
و خداوند همه ما را هدایت فرماید.

این وبلاگ آشیانه و پناهگاه افکار و دل نوشته های این حقیر در فضای مجازیست