به نام خدا
***و انسان ضعیف خلق شد***
به هر چی که دور و برت می بینی و خوشت می اد، دل می بندی، با کمی تامل و ژرف اندیشی می بینی که دل بستن آدم همانا و از دست دادنش هم همان آخه از قدیم هم تو کتابای دینی مدرسه می خاندیم:ما مالک مطلق هیچ چیز نیستیم. چون همیشه کسی هست که اون را از ما بگیره و مالکش بشه و باز یکی از اون و الی آخر. پدر و مادر، خانواده و فرزند، پول و ثروت، سلامتی و تن و بدن، علم و دانش و هر چیزی که فکرشو بکنیم، آبرو و . . .
ما چه طور مالک دانش مون نیستیم ؟ جواب ساده است کافیه با یک اتفاق حافظمون رو از دست بدیم یا دچار آلزایمر بشیم اونوقت دیگه می فهمیم انگار از اول علمی وجود نداشته که ما بهش دل بسته بودیم. آدم با اون دانشش احساس بیگانگی می کند.
داشتن با نداشتن فرقش چیه؟؟
جواب: فرقش فقط در لطف پروردگار است.او می خواهد می دهد. می خواهد نمی دهد و می خواهد می گیرد.
وظیفه و تکلیف ما چیست؟
جواب: فقط تسلیم محض و رضا به مقدر او.
اگه واقعا "معنی تسلیم بودن "رو درک کنیم دیگه به خودمون اجازه نمی دیم بگیم خدایا!!! چرا فلان چیز رو به من نمی دی یا از من دریغ داری یا خدایا فلان چیز رو به من عنایت کن و . . . از این قسم دعاها. باید انسان مرتبه خوف و خشیت از مقام و جلالت پروردگار را کمی لمس کند، آنگاه شاید به خود اجازه ندهد که هیچ چیز زیاده ای بخواهد چرا که هر آنچه که دارد لطف است و تمام الطاف حضرت حق موستوجب شکر(قلبی و یدی)
*** از دست و زبان که براید / کز عهده شکرش بدر آید***
و اما از خودم:
بارالهی! تو شاهدی که تمام این نگاشته ها فقط از فکرو زبانم جاریست و در ورطه امتحان و عمل سراپا نقص هستم و ضعف و کمبود و شاید اصلا هیچ. چه رسد به آنکه مورد قبول درگاهت افتد.
پروردگارا به ما قدرت و توان و توفیق در عمل عنایت بفرما که از ما فقط حرف و سخن بود و همچنان در انتظار لطفی دیگر و آن هم "توفیق عمل".
**((چه بسیارند عبرت ها و چه اندک اند عبرت پذیران))**
******** جان ما در دست توست ای مهربان ********