یکی روبهی دید بی دست و پای

به نام خدا

سعدی (باب دوم در احسان)/یکی روبهی دید بی دست و پای

یکی روبهی دید بی دست و پایفرو ماند در لطف و صنع خدای
که چون زندگانی به سر می‌برد؟بدین دست و پای از کجا می‌خورد؟
در این بود درویش شوریده رنگکه شیری برآمد شغالی به چنگ
شغال نگون بخت را شیر خوردبماند آنچه روباه از آن سیر خورد
دگر روز باز اتفاقی فتادکه روزی رسان قوت روزش بداد
یقین، مرد را دیده بیننده کردشد و تکیه بر آفریننده کرد
کز این پس به کنجی نشینم چو مورکه روزی نخوردند پیلان به زور
زنخدان فرو برد چندی به جیبکه بخشنده روزی فرستد ز غیب
نه بیگانه تیمار خوردش نه دوستچو چنگش رگ و استخوان ماند و پوست
چو صبرش نماند از ضعیفی و هوشز دیوار محرابش آمد به گوش
برو شیر درنده باش، ای دغلمینداز خود را چو روباه شل
چنان سعی کن کز تو ماند چو شیرچه باشی چو روبه به وامانده سیر؟
چو شیر آن که را گردنی فربه استگر افتد چو روبه، سگ از وی به است
بچنگ آر و با دیگران نوش کننه بر فضله‌ی دیگران گوش کن
بخور تا توانی به بازوی خویشکه سعیت بود در ترازوی خویش
چو مردان ببر رنج و راحت رسانمخنث خورد دسترنج کسان
بگیر ای جوان دست درویش پیرنه خود را بیگفن که دستم بگیر
خدا را بر آن بنده بخشایش استکه خلق از وجودش در آسایش است
کرم ورزد آن سر که مغزی در اوستکه دون همتانند بی مغز و پوست

کسی نیک بیند به هر دو سرای

که نیکی رساند به خلق خدای

ای افعی زادگان!!!

به نام خدا


مسیح نظر تند و تکان دهنده و زندگی ساز خود را، برروسا و بزرگان اورشلیم و ریش های دراز و بلند آن ها، که پیرامون آن ها دم شیطان می جنبید، افکند و به شدت صاعقه آن هارا مورد هدف قرار داد تا با زیبایی سیمای خود، غصب کنندگان حقوق مردم را بترساند و آن گاه بسختی آنان را بر زمین بکوبد تا آتش گفتارش که زبانه می کشید، آنان را در کام خود فرو برد و خاکستر کند. او چون غرش طوفانی بانگ براورد:

(( ای ریا کاران، ای اژدها زادگان! من مهر و محبت می خواهم نه قربانی، شما از آلودگی به خوردن پشه ای دوری می جویید، ولی شتر را می بلعید! به کارگران و کشاورزان ستم می کنید، خانه بیوه زنان را می خورید، و به خاطر عوام فریبی نماز خود را طولانی می کنید. ای ریاکاران، ای افعی زادگان، شنبه به خاطر انسان قرار داده شده ولی انسان به خاطر شنبه نیست.))

برگرفته از کتاب: علی (ع) صدای عدالت انسانی، ص:182-جورج جورداق-ترجمه: سید هادی خسرو شاهی